رویای حضرت یوسف

این رایج ترین مثالی است که هم در کتاب مقدس و هم در قرآن می یابیم. فصل 37 کتاب پیدایش تورات، داستان یوسف را بیان می کند. این داستان در قرآن نیز در سوره 12 آمده است، زمانی که یوسف خوابی از خداوند دریافت می کند.

هنگامی که یوسف به پدرش گفت: ای پدر من یازده سیاره و خورشید و ماه را دیدم. آنها را دیدم که به من تعظیم کردند.» – یوسف، 12:4.

سپس خواب دیگری دید و آن را برای برادران خود بازگو کرد و گفت: «اینک من خواب دیگری دیدم. اینک خورشید و ماه و یازده ستاره بر من سجده می‌کردند.» اما چون آن را به پدر و برادرانش گفت، پدرش او را سرزنش کرد و به او گفت: «این چه خوابی است که دیدی؟ آیا من و مادرت و برادرانت بیایم تا در برابر تو به زمین تعظیم کنیم؟» و برادرانش به او حسادت می کردند، اما پدرش این قول را در ذهن داشت. - تورات، پیدایش: 9-11.

برادران یوسف به او حسادت می‌ورزیدند و خواب‌هایی که یوسف دیده بود خشم آنها را بیشتر می‌کرد. پس بر ضد او نقشه کشیدند و او را فروختند تا در مصر برده شود. خداوند همه چیز را می دانست و از قبل برای یوسف و خانواده اش برنامه ای داشت و رویایی که او دید در واقع وحی بود از آنچه اتفاق خواهد افتاد. یوسف در مصر در خانه مردی قدرتمند و با نفوذ خدمت می کرد و به دلیل همسرش که یوسف را متهم به اغوای او می کرد، یوسف را به زندان فرستاد، اما خداوند برای همه چیز برنامه داشت. (رجوع کنید به تورات، پیدایش 39).

یوسف در زندان به قدرت خداوندی که با او بود خواب دو زندانی را تعبیر کرد. و چنانکه یوسف گفته بود، برایشان اتفاق افتاد. «در روز سوم، که سالروز تولد فرعون بود، برای همه خادمان خود ضیافتی ترتیب داد و سر رئیس حجامت و سر رئیس نانوا را در میان خادمان خود بلند کرد. او رئیس حجامت را به جایگاه خود بازگرداند و جام را در دست فرعون گذاشت. اما همان طور که یوسف برای آنها تعبیر کرده بود، رئیس نانوا را به دار آویخت. با این حال رئیس حجامت یوسف را به یاد نیاورد، اما او را فراموش کرد. - تورات، پیدایش 40:20-23.

پس از مدتی فرعون پادشاه مصر خوابهایی دید و کسی نبود که آنها را تعبیر کند. سپس پیاپ دار سرانجام یوسف را به یاد آورد که خدای خالق، خدای حقیقی را می پرستید و یوسف را به حضور پادشاه فراخواندند و پس از دعا و طلب حکمت از خداوند، به پادشاه تعبیر کرد: «سپس یوسف گفت: فرعون، «رویاهای فرعون یکی است. خداوند به فرعون وحى كرد كه او چه خواهد كرد. هفت گوش خوب هفت سال است و هفت گوش خوب هفت سال است. رویاها یکی هستند هفت گاو لاغر و زشتی که بعد از آنها آمدند هفت سال هستند و هفت گوش خالی که از باد شرق سوخته اند نیز هفت سال قحطی هستند. همانطور که به فرعون گفتم; خداوند به فرعون نشان داده است که چه خواهد کرد. - تورات، پیدایش 41:25-28.

یوسف به پادشاه پیشنهاد کرد که کسی را انتخاب کند که بتواند روزی هفت سال قحطی را اداره کند: «و دوبرابر شدن خواب فرعون به این معناست که کار را خدا درست کرده است و خداوند به زودی آن را خواهد آورد. پس فرعون مردی دانا و دانا را برگزیده و او را بر سرزمین مصر گمارد.» - تورات، پیدایش 41: 32-33. پادشاه یوسف را در مقام رهبری قرار داد و او می‌توانست برای سال‌های قحطی آینده فراهم کند. او هنوز آن را نمی دانست، اما این تدارک جان هزاران نفر را در سرزمین مصر و خانواده اش، پدرش و برادرانش را که او را به بردگی فروختند، نجات می داد، و او فرصت داشت آنها را بازبینی کند و آنها با هم آشتی کردند.

ما به وضوح می بینیم که در این داستان، در سه باری که رؤیاهای الله فرستاده شد، ابتدا برای یوسف، سپس برای اسیران و سپس برای پادشاه، پیام های رویا در زندگی واقعی محقق شد. و کسانی که ایمان آوردند برکت یافتند.

More Stories
نشانه های فرود ( نزول ) عیسی مسیح
فارسی